تنهایی

تنهایی

 

ماهی مون میخواست یچیزی بهم بگه تا دهنشو وا میکرد آب میرفت تو دهنش نمیتونست بگه

دست کردم تو آکواریوم در آوردمش شروع کرد از خوشحالی بالا پایین پریدن دلم نیومد دوباره

بندازمش اون تو اینقده بالا پایین پرید خسته شد و خوابید.دیدم بهترین موقع است تا خوابه

دوباره بندازمش تو آب الان چند ساعته بیدار نشده یعنی فکر کنم بیدار شده دیده انداختمش

اون تو قهر کرده و خودشو زده به خواب...

این داستان رفتار بعضی از آدم هایی است که کنارمونن.دوسشون داریم دوسمون دارند

ولی ما رو نمیفهمند و فقط تو دنیای خودشون دارن بهترین رفتار رو با ما میکنند...

 

 


نظرات شما عزیزان:

ساعت22:39---15 تير 1392
سلام ممنونم از این که بم سرزدی،باشه قول میدم که از این به بعد بهت سر بزنم درضمن وبلاگ جالبی داری.
مرسی همچنین


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در شنبه 8 تير 1392برچسب:,ساعت11:34 PMتوسط مهرداد | |