تنهایی

تنهایی

خاطرات را باید سطل سطل

از چاه زندگی بیرون کشید

خاطرات نه سر دارند و نه ته

بی هوا می آیند تا خفه ات کنند

می رسند

گاهی وسط یک فکر

گاهی وسط یک خیابان

سردت می کنند،داغت می کنند

رگ خوابت را بلدند،زمینت می زنند

خاطرات تمام نمی شوند...تمامت می کنند

 

 

خاطراتت صف کشیده اند
یکی پس از دیگری
حتی بعضی هاشان آنقدر عجولند که صف را بهم زده اند
و من
فرار می کنم
از فکر کردن به تو
مثل رد کردن آهنگی که
خیلی دوستش دارم خیلی

 

 

 

 

 

 

افسوس كه قصه ی مادر بزرگ راست بود...

همیشه یكی بود یكی نبود...

       

                   

 

 

 

 

 


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





+نوشته شده در یک شنبه 9 تير 1392برچسب:,ساعت10:50 PMتوسط مهرداد | |